به خصایلی که موجب فضل و بزرگ منشی می شوند فضیلت می گویند. فضایل را می توان در پنج گروه تقسیم کرد: فضایل طبیعی (نظیر قدرت، سرعت)؛ فضایل اکتسابی (نظیر مهارت در نواختن ساز، بخشایش)؛ فضایل مربوط به خلق و خو (نظیر خوش خلقی، شوخ طبعی)؛ خصایل دینی (نظیر ایمان، پارسایی)؛ خصایل مربوط به منش (نظیر نیک خواهی، مهربانی). به مجموعه این صفات که باعث میشود تا فردی را بزرگ منش و نیک بنامیم فضایل می گوییم.

اخلاق مبتنی بر فضیلت عمدتاً با اشخاص سر و کار دارد. البته منظور از این سخن این نیست که این شاخه از فلسفه اخلاق محدود به داوری در مورد اشخاص است، بلکه افزون بر آن این گرایش، به راهنمایی کردار نیز می پردازد. خوب بودن حکم تعیین کننده فلسفه اخلاق معطوف به فضیلت است.
اخلاق مبتنی بر فضیلت با هر فضیلتی درگیر نیست بلکه تنها فضایلی خاص را مورد مطالعه و بررسی قرار می دهد. در حقیقت سر و کار این شاخه از فلسفه اخلاق با فضایل اخلاقی است. فضایل اخلاقی یعنی فضایلی که اخلاقی نامیدنشان موجه است. این توجیه یکی از وظایف فیلسوفان اخلاق مبتنی بر فضیلت است. مسئله دیگر این است که اخلاق مبتنی بر فضیلت به فضایل اکتسابی می پردازد نه فضایل طبیعی. فضایل طبیعی از حیث اخلاقی خنثی هستند.
اصولاً فلسفه اخلاق مبتنی بر فضیلت در میان فیلسوفان باستان رواج داشته است؛ با این حال نمی توان گفت که این گرایش در دوران رنسانس، روشنگری و قرن بیستم منسوخ گشته است. گرایش به فضیلت و فضیلت مندی همیشه در میان فلاسفه اخلاق مشهود بوده؛ با این وجود مهمترین فیلسوفان اخلاق مبتنی بر فضیلت عبارتند از:
افلاطون: از نظر افلاطون فضیلت هر شئ همان چیزی است که آن شئ را قادر می سازد تا وظیفه خاص خود را به خوبی انجام دهد. یعنی این که اگر تمام اجزاء یک نظام برای انجام دادن کار مورد انتظار از آن نظام در حالت متکامل قرار داشته باشند آن نظام، نظامی فضیلتمند است.
ارسطو: ارسطو معتقد است که انسان دارای فضایل عقلی است؛ فضایل عقلی مشتملند بر فضایل نظری و فضایل عملی. انسانها ممکن است از هیچ یک از این فضایل برخوردار نباشند، ممکن است یکی از این دو را داشته باشند و یا این که ممکن است از هر دوی آنها بهره مند باشند. از نظر ارسطو عقل زمانی به نحو احسن عمل میکند که هر دوی این فضایل را در خود داشته باشد. از منظر معلم اول کمالات و فضایل اخلاقی در ارتباط با بخش غیرعقلانی نفس هستند. این بخش نفس بخشی است مرتبط با برآوردن امیال و خواهش ها. اگر عقل بر این بخش نفس نظارت کند آن چه به دست می آید فضیلت است.
عدالت
همه ما با مفهوم عدالت تا اندازه ای مأنوسیم. این مفهوم در سرتاسر مناسبات و تعاملات روزمره ما جاری و ساری است. با وجود این ادراک شهودی از اخلاق، اکثر ما تعریف روشنی از عدالت در دست نداریم. به هر حال عدالت یکی از غامضترین و دشوارترین مفاهیم فلسفه اخلاق است و برای شناخت این مفهوم باید درکی کافی از چیستی فلسفه اخلاق داشت.
از دیدگاه ارسطو می توان عدالت را از دو منظر دید؛ یکی این که عدالت را به مثابه کل اخلاق بنگریم. یعنی هر آنچه درست است و نیک است عادلانه است و هر آنچه که عادلانه می خوانیم لاجرم درست است و نیک است. منظر دیگر این است که عدالت را به مثابه خود عدالت _ یعنی جزیی از اخلاقیات_ در نظر بگیریم. در این صورت عدالت تعریف خاص خود را دارد و ما می توانیم امری را عادلانه یا غیر عادلانه بخوانیم و از آن پس روشن کنیم که فلان عمل عادلانه آیا اخلاقی هم بود یا خیر؟
تئوریهای عدالت عمدتاً مبتنی بر درک متقابل اجتماعی شکل می گیرند و نیز ارتباط میان قانون و اخلاقیات حاکم بر جوامع بر اساس تئوریهای عدالت میسر می شود. نتیجتاً تمام این امور موجب موضع گیری اندیشمندان در رابطه با امر اخلاقی میشود و مانند هر موضوع فلسفی دیگر عقاید مختلف پیرامون این مسئله شکل می گیرد. عده ای قائل به عدالت طبیعی می شوند و عده ای در پی عدالت قانونی می روند. کسانی گرایش یه عدالت توزیعی پیدا می کنند و کسانی از پایه عدالت را غیراخلاقی عنوان می کنند.
با تمام این اوصاف از زمان افلاطون تا به امروز عدالت یکی از پیچیدهترین و جذابترین مباحث فلسفه اخلاق باقی مانده است.
سعادت
می توان اینگونه گفت که به نتیجه اخلاقی رضایت بخش برای انسان سعادت می گویند. پس سعادت امری مطلقاً اخلاقی است. سعادت یا رضایت وجدانی پدیدار نمی شود مگر به سبب عمل درست و نیک اخلاقی. به همین سبب هم سعادت در گفتمان دینی و مذهبی نیز مشهود است؛ زیرا این نوع گفتمانها نیز غایتی اخلاقی دارند.
از زمانی که فلسفه اخلاق وجود داشته، مبحث سعادتمندی نیز مطرح بوده است و عملاً ذهن غایت نگر انسان ناخواسته مجبور به ادراک تصور سعادت است. هیچ دستگاه فلسفی اخلاقی هرگز منکر وجود و حضور سعادت نمی شود؛ زیرا با از بین رفتن مفهوم سعادت، غایت فلسفه اخلاق از بین رفته و این فلسفه کارکرد خود را از دست می دهد. همه فلاسفه اخلاق مطالب بسیار درباره سعادت و سعادت مندی، چه به صورت مستقیم و چه به صورت ضمنی، نگاشته اند.
مسلم است که نگاه همه فلاسفه به امر سعادت یکسان نیست و هر فیلسوفی بر مبنای دستگاه فکری اش سعادت را تعبیری خاص کرده. جالب آن که مهمترین مؤلفه در به وجود آمدن مکاتب مختلف فلسفه اخلاق، تفاوت تعبیر چیستی سعادت از منظر فلاسفه مختلف است.
مکاتب
فراطبیعتگرایی
فراطبیعت گرایی تقریباً ابتداییترین نظام کامل اخلاقی است که بشر به آن دست یافته. این دیدگاه پایه اخلاقی ادیان بوده است و از دل نظام اخلاقی دینی به فلسفه اخلاق وارد شده است. بسیاری بر آنند که اصولاً فلسفه اخلاق این همان است با اندیشه دینی. هرچند که گزاره مذکور کاملاً مردود است اما گویای اهمیت این ریشه اخلاقیات نیز هست. فراطبیعت گرایی ناظر بر نظریه فرمان الهی است. به این معنا که آن چیزی درست و خوب است که خداوند به آن امر کند و آن چیزی نادرست و شر است که خداوند ما را از آن نهی کند. در نتیجه فراطبیعت گرایی گرایشی است از فلسفه اخلاق که تحت تأثیر فرامین الهی شکل گرفته است.
کسانی که قائل به گرایش فراطبیعی در اخلاق هستند در درجه اول ایمان به خدا را مسلم فرض می کنند. بر همین اساس تمام قوانین بنیادین از این منظر بر خواست خداوند مبتنی اند. به تبع قوانین بنیادین هستی بنیانهای اخلاقی نیز بر خواست خدا استوار می شوند و در نتیجه خداوند خالق نظام اخلاقی فرض گرفته میشود و خواست او موجب تمایز درست از نادرست می گردد.
همچنین فراطبیعت گرایان معتقد به عینیت اخلاقند. یعنی اخلاقیات وجود خارجی و عینی دارند و نمود آنها همان مفهوم تکلیف الهی است. با فرض عینی بودن اخلاقیات لاجرم باید پذیرفت که برای تکالیف عینی اخلاقی باید منبعی وجود داشته باشد. این منبع نمی تواند غیر شخص باشد؛ زیرا غیر شخص فروتر از شخص است و آن که فروتر از شخص است نمی تواند برای شخص تکلیفی تعیین کند. و این منبع نمی تواند خود هر فرد باشد زیرا فرد می تواند خود را از قید هر تکلیفی برهاند و مکلف به هیچ چیز تباشد. و نیز این منبع نمی تواند جامعه باشد زیرا اینها اگر ما را به انجام کاری غیر اخلاقی وادارند هیچ حجیت اخلاقی برای ما ندارند. در نتیجه تنها خدا می ماند که می تواند منشأ تکالیف ما باشد.
مسئله مهمی که برای فراطبیعت گرایان مطرح است این است که چگونه می توان از خواست خداوند با خبر شد؟ سیر تطور فراطبیعت گرایی مسیحی جوابی تقریباً جامع به این سوال داده است اما متأسفانه به سبب ضعف فلاسفه یهودی و مسلمان در امور فلسفه اخلاق در فلسفه این دو دین هیچ جواب مشخصی نمی توان یافت. پاسخ این سوال از منظر مسیحیان در چهار چیز خلاصه می شود: کتاب مقدس، کلیسا، نیایش و عقل. کتاب مقدس از این منظر بنیان سه شاخصه بعدی است و به ترتیب اهمیت دیگر شاخصهها منظم شده اند.
در عین حال انتقادات فراوانی نیز به طبیعت گرایی وارد است. به عنوان مثال یکی از مهمترین ایرادات به فراطبیعت گرایی را عنوان می کنیم:
تنها اصل قطعی جهان ما امتناع تناقض است. همه اصول شناختی ذهن انسان وجود دارند و وجودشان مستمر است به سبب وجود این اصل که هرگز دو امر متناقض نمی توانند مجتمع شوند. خداناباوران می گویند که «کشتن بد است.»؛ با این حال این افراد قائل به وجود خداوند نیستند. اگر فراطبیعت گرایی صادق باشد پس این اصل نیز صادق است که هرچه بد است به سبب نهی خدا بد است. با فرض این امر باید قائل شویم که اندیشه خداناباوران حاوی تناقض است. اما ما تناقضی در اندیشه خداناباوران نمی بینیم. پس فراطبیعت گرایی صادق نیست.
طبیعتگرایی
دستگاه شناختی ذهن انسان به راحتی میان اموری که در طبیعت وحود دارند و اموری که این چنین نیستند فرق می گذارد. مسئله این جاست که آیا درست و نادرست در طبیعت موجود است یا خیر؟ در حقیقت این سوالی است از جوهر اخلاق؛ سوالی درباره این که اخلاق طبیعی است یا مصنوع دست بشر است. پاسخ مثبت به مسئله مذکور، یعنی وجود درست و نادرست در طبیعت، گرایش طبیعی در اخلاق را بر می سازد.
طبیعت گرایان معتقدند که امور اخلاقی به صورت بنیادین در طبیعت هست. این افراد برآنند که اخلاق بخشی از نظام طبیعی اشیاء است. اندیشیدن درباره اخلاق به مثابه امری طبیعی تنها در سنت قانون طبیعی معنا می یابد. این دیدگاه اخلاقی بر این اصل بنیان نهاده شده است که اخلاقیات در ذات طبیعت و بشر نهادینه است و در همه جای جهان اخلاق تنها یکی است. در نتیجه این نظرگاه در مخالفت کامل با نسبی نگری اخلاقی است.
طبیعتی که مد نظر طبیعت گرایان است گاه به معنای کل کیهان استفاده شده و گاه به معنای طبیعت بشر. اما تا پیش از قرن بیستم غالباً تصور می شد که خداوند واضع و منشأ قانون طبیعی و به تبع آن اخلاق طبیعی است. برخی نیز معتقد بودند که خداوند خود حالّ در طبیعت و یا حتی عین طبیعت است. در قرون وسطی این اندیشه باب گشت که خداوند خالقی است که خود خارج از مخلوقش قرار دارد و خلق خدا همین طبیعت است و در نتیجه خدا در طبیعت نیست. اواخر قرن نوزدهم با در آمدن علم و فلسفه از زیر یوغ دین، این علوم تغییرات عمیقی کردند. در این میان اندیشه اخلاقی طبیعت گرا نیز بی نصیب نماند. در حقیقت در اوایل قرن بیستم نگاه اخلاق طبیعی از زیر نگاه خدا در آمد و خود طبیعت را به مثابه آن کل اخلاقی مفروض شد.
مهمترین تأثیر گرایش طبیعی در اخلاق، زاده شدن فلسفه سیاسی، فلسفه علوم اجتماعی و فلسفه حقوق است. در حقیقت با بررسیدن اخلاق طبیعی راه شناخت تکوین قانون طبیعی بر ما گشوده میشود و از این طریق مرز میان فلسفه اخلاق با شاخههای مذکور مشخص می شود.
دلیری
شجاعت یا دلیری به معنی ازجانگذشتگی و دلاوری در کارزار است و صفتی است از صفات نیکوی چهارگانه که حد وسط بیباکی (تهور) و ترسو بودن بهشمار میآید. واژه شجاعت عربی است.
گفتاوردها پیرامون دلیری
ملاصدرا در تعریف آن گوید :
شجاعت خلقی است که افعال میان تهور و جبن که از رذائلاند دو طرف افراط و تفریط آنند.
ابن مسکویه نیز دلیر را اینگونه تعریف میکند:
شجاع به هر کسی که دست به هر کار خطرناک و ترس آوری بزند نمیتوان گفت، مثلاً اگر کسی در موقع خطرات طبیعی مثل زلزله، آتشفشان و یا گردباد، و یا از انواع بیماریهای خطرناک، و یا در کشتی به موقع طوفان نترسد شجاع نمیتوان نامید.
ویا در زمانی که همه چیز خوب و امن است مثلاً تصمیم بگیرد خود را از پشت بام به پایین پرت کند و یا بدون بلد بودن شنا وسط دریای خروشان بپرد شجاع نمیتوان نامید. اینگونه اشخاص بیشتر از اینکه شجاع باشند، احمق و یا سادهلوح محسوب میشوند. بلکه شجاع کسی است که در هر سختی و مصیبتی و ناگواری، صبور باشد و زود خود را نبازد و شکوه و شکایت نکند، و همچنین در زمانیکه کاری را بر عهده میگیرد (که از لحاظ عقل و منطق و شرط زمان و مکان پسندیده است) دیگر در هنگام اجرا اگر با گرفتاری و مشکلی برخورد کرد و احیاناً مورد تهدید و فشاری هم قرار گرفت، جا نزند و با استواری و استقامت کارش را دنبال کند.
این شخص را شجاع نامند و این صفت، یک صفت پسندیده و مورد تشویق و احترام میباشد.
رازداری
رازداری (به انگلیسی: Confidentiality)مجموعه از مقررات توافق شده یا پیمان نامههایی است که دسترسی به بعضی اطلاعات شخصی یا تجاری را محدود میکند.
در وکالت
وکلای دعاوی بایستی برای دفاع از منافع موکلان خود به کلیه اظلاعات آنها که برای دفاع لازم است دسترسی داشته باشند. از این نظر رازداری بین وکیل و موکل نه تنها از مجاری قانونی بلکه طبق عهد نامه دوطرف که امضاء شده است لازمالاجرا است. البته بعضی از حوزه های قضایی برای این رازدای استثنا هایی قائل شده اند، بخصوص در مواردی که حفظ رازداری وکیل ممکنست به جرم و جنایت و یا تخریب اموال عموم یا اشخاص منجر شود. در این موارد وکیل می تواند به میل خود حداقل اطلاعات را افشا نماید، هرچند در بعضی حوزه های قضایی وکیل درصورت اطلاع ملزم به افشا است.
در پزشکی
رازداری یکی از ارکان اصلی رابطه پزشک و بیمار است. پزشکان برطبق قانون و بر اساس سوگندنامه بقراط، ملزم به حفظ اسرار مربوط به امراض بیماران خود هستند. در عین حال که دادگاه ها نمیتوانند پزشکان را اجبار به ترک رازداری نمایند، در بعضی از کشورها و بعضی ایالت های آمریکا پزشکان را ملزم به افشای اطلاعات بیماران نموده اند. این موارد محدود به اطلاعاتی مانند اقدام به خودکشی، کودک آزاری، مجروحان با زخم گلوله، اطلاع رسانی بیماری های منتقل شونده از تماس جنسی به همسر بیمار و سقط جنین زیر سن قانونی به والدین است.
در تجارت
رازداری در تجارت عبارتست از حفظ اطلاعات مربوط به فرمول، طرح، روش، الگو، تکنیک، فرایند یا مجموعهای از آنها که بصورت کلی در نزد شرکت ها وجود دارد و مزایای اقتصادی آنها را در مقابل رقیبان تضمین می کند.
اخلاق کاربردی
اخلاق کاربردی در حقیقت زیر مجموعهٔ اخلاق هنجاری است.به تعبیر دیگر، اخلاق کاربردی همان اخلاق هنجاری است، البته در حوزههای خاصی از زندگی فردی و اجتماعی.
اخلاق کاربردی در حقیقت درصدد آن است که کاربرد و اعمال منظم و منطقی نظریهٔ اخلاقی را در حوزهٔ مسائل اخلاقی خاص نشان دهد.مباحثی مانند اخلاق دانش اندوزی و علم اندوزی، اخلاق پژوهش، اخلاق نقد، اخلاق گفتگو، اخلاق محیط زیست، اخلاق سیاست، اخلاق جنسی، اخلاق همسرداری، اخلاق معیشت را می توان از مباحث مربوط به اخلاق کاربردی به شمار آورد.
اخلاق کاربردی شامل اخلاق حرفه ای هم می شود.منظور از اخلاق حرفه ای، تامل دربارهٔ ابعاد اخلاق مسائل و موضوعاتی است که به مشاغل خاصی مربوط می شود.مانند اخلاق پزشکی، اخلاق تجارت، اخلاق روزنامه نگاری و امثال آن.
به طور خلاصه می توان گفت اخلاق کاربردی، عبارت است از کاربرد و تطبیق استدلال ها، اصول، ارزشها و ایده آلهای اخلاقی دربارهٔ رفتارهای اخلاقی، اعم از رفتارهای فردی و اجتماعی، با توجه ویژه به معضلات و تعارضات اخلاقی.هدف از این نوع پژوهش نیز ارزش گذاری و ارزیابی اخلاقی و در نتیجه پذیرش یا انکار آن خط مشیها ورفتارها است.
بنابراین، هر یک از مکاتب اخلاقی، دارای اخلاق کاربردی خاص خود است.برای نمونه، اخلاق کاربردی پذیرفتهٔ مکتب سودگرایی، قدرت گرایی یا قرارداد گرایی، با اخلاق کاربردی پذیرفته مکتب اخلاقی اسلام کاملا متفاوت است.زیرا هر مکتبی بر اساس اصول و ضوابط اخلاقی خود به بررسی احکام اخلاقی در موارد خاص و ارائهٔ راه حل برای موارد تعارض وظایف می پردازند.
آزمایشگاه
آزمایشگاه مکانی است که برای انجام آزمایش علمی از جمله آزمایش هایی بر روی
مواد شیمیایی ساخته میشود. در آزمایشگاه وسایل و مواد آزمایشگاهی ویژهای قرار
داده میشود که با آنها میتوان برخی آزمایشها را انجام داد. برای مثال در
آزمایشگاه برق، از تجهیزات، قطعات و ابزارهای برقی برای انجام آزمایش هایی بر
روی سیستم های برقی استفاده می شود. آزمایشگاهها را میتوان در مدرسهها و
دانشگاهها، صنایع، تأسیسات دولتی و ارتشی و حتی بر روی کشتیها و هواگردها نیز
یافت.
در دانشگاهها زمانی که آموزش فراگیر در یک آزمایشگاه و با آموزش انجام یک
فعالیت عملی باشد آن را «آموزش آزمایشگاهی» مینامند.
معمولا ازمایشگاه ها به دسته های زیر تقسیم می شوند: ازمایشگاه های
فیزیک،ازمایشگاه شیمی،ازمایشگاه های کامپیوتر،ازمایشگاه های بهداشت،ازمایشگاه
های پزشکی و تشخیص طبی
شیمی
شیمی (به انگلیسی: Chemistry) یکی از دانشهای بنیادین است که به مطالعه و
بررسی ساختار، خواص، ترکیبات، و دگرگونی ماده میپردازد. گسترۀ زیاد این دانش
باعث شده است تا تعریف یکپارچه برای آن مشکل گردد.
واژهشناسی
برخلاف پندار عمومی، واژه شیمی برگرفته از زبان پارسی میانه یا باستان نیست.
بلکه دارای ریشهای هند و اروپایی است.
تاریخچه
کوشش های نخستین بشر برای فهمیدن طبیعت مواد و بیان چگونگی دگرگونی آنها
ناموفق بود. اندک اندک کوشش ها برای تبدیل مواد کم ارزش، به مواد ارزشمندی چون
زر و سیم، منجر به پیدایی دانش کیمیا گردید. هر چند در ظاهر دانش کیمیا به
خواست اصلی خود نرسید، اما دستاوردهای کیمیاگران در این راه به اندوخته
گرانبهایی تبدیل شد که پایه گذار شیمی مدرن گردید.
نگاه گذرا
نظریه اتمی پایه و اساس علم شیمی است. این تئوری بیان میدارد که تمام مواد از
واحدهای بسیار کوچکی به نام اتم تشکیل شدهاند. یکی از اصول و قوانینی که در
مطرح شدن شیمی به عنوان یک علم تأثیر بهسزایی داشته، اصل بقای جرم است. این
قانون بیان میکند که در طول انجام یک واکنش شیمیایی معمولی، مقدار ماده تغییر
نمیکند. (امروزه فیزیک مدرن ثابت کرده که در واقع این انرژی است که بدون تغییر
میماند و همچنین انرژی و جرم با یکدیگر رابطه دارند.)
این مطلب به طور ساده به این معنی است که اگر دههزار اتم داشته باشیم و مقدار
زیادی واکنش شیمیایی انجام پذیرد، در پایان ما همچنان بطور دقیق دههزار اتم
خواهیم داشت. اگر انرژی از دست رفته یا بهدستآمده را مد نظر قرار دهیم، مقدار
جرم نیز تغییر نمیکند. شیمی کنش و واکنش میان اتمها را به تنهایی یا در بیشتر
موارد بههمراه دیگر اتمها و بهصورت یون یا مولکول (ترکیب) بررسی میکند.
این اتمها اغلب با اتمهای دیگر واکنشهایی را انجام میدهند. (برای نمونه
زمانیکه آتش چوب را میسوزاند واکنشی است بین اتمهای اکسیژن موجود در هوا و
مواد آلی چوب. که نور بر روی مواد شیمیایی فیلم عکاسی ایجاد میکند شکل
میگیرد.)
یکی از یافتههای بنیادین و جالب دانش شیمی این بودهاست که اتمها رویهمرفته
همیشه به نسبت برابر با یکدیگر ترکیب میشوند. سیلیس دارای ساختمانی است که
نسبت اتمهای سیلیسیوم به اکسیژن در آن یک به دو است. امروزه ثابت شدهاست که
استثناهایی در زمینهٔ قانون نسبتهای معین وجود دارد(مواد غیر استوکیومتری).
یکی دیگر از یافتههای کلیدی شیمی این بود که زمانی که یک واکنش شیمیایی مشخص
رخ میدهد، مقدار انرژی که بدست میآید یا از دست میرود همواره یکسان است. این
امر ما را به مفاهیم مهمی مانند تعادل، ترمودینامیک میرساند.
شیمی فیزیک بر پایهٔ فیزیک پیشرفته (مدرن) بنا شدهاست. اصولاً میتوان تمام
سیستمهای شیمیایی را با استفاده از تئوری مکانیک کوانتوم شرح داد. این تئوری
از لحاظ ریاضی پیچیده بوده و عمیقاً شهودی است. به هر حال در عمل و بطور واقعی
تنها بررسی سیستمهای سادهٔ شیمیایی قابل بررسی با مفاهیم مکانیکی کوانتوم
امکانپذیر است و در اکثر مواقع باید از تقریب استفاده کرد(مانند تئوری کاری
دانسیته). بنابراین درک کامل مکانیک کوانتوم برای تمامی مباحث شیمی کاربرد
ندارد؛ زیرا نتایج مهم این تئوری (بخصوص اربیتال اتمی) با استفاده از مفاهیم
سادهتری قابل درک و بهکارگیری هستند.
با اینکه در بسیاری موارد ممکن است مکانیک کوانتوم نادیده گرفته شود، اما از
مفهوم اساسی آن، یعنی کوانتومی کردن انرژی، نمیتوان صرف نظر کرد. شیمیدانها
برای بکارگیری کلیه روشهای طیف نمایی به آثار و نتایج کوانتوم وابستهاند. علم
فیزیک هم ممکن است مورد بی توجهی واقع شود، اما به هر حال برآیند نهایی آن
(مانند رزونانس مغناطیسی هستهای) پژوهیده و مطالعه میشود.
یکی دیگر از تئوریهای اصلی فیزیک مدرن که نباید نادیده گرفته شود نظریه نسبیت
است. این نظریه که از دیدگاه ریاضی پیچیدهاست، شرح کامل فیزیکی علم شیمی است.
مفاهیم نسبیتی تنها در برخی از محاسبات خیلی دقیق ساختمان هسته، بهویژه در
عناصر سنگینتر، کاربرد دارند و در عمل تقریباً با شیمی پیوند ندارند.
بخشهای اصلی دانش شیمی عبارتاند از:
شیمی تجزیه، که به تعیین ترکیبات مواد و اجزای تشکیل دهنده آنها میپردازد.
شیمی آلی، که به مطالعهٔ ترکیبات کربندار، غیر از ترکیباتی چون دو اکسید کربن
(دی اکسید کربن) میپردازد.
شیمی معدنی، که به اکثریت عناصری که در شیمی آلی روی آنها تاکید نشده و برخی
خواص مولکولها میپردازد.
شیمی فیزیک، که پایه و اساس کلیهٔ شاخههای دیگر را تشکیل میدهد، و شامل
ویژگیهای فیزیکی مواد و ابزار تئوری بررسی آنهاست.
دیگر رشتههای مطالعاتی و شاخههای تخصصی که با شیمی پیوند دارند عبارتاند از:
علم مواد، مهندسی شیمی، شیمی بسپار، شیمی محیط زیست و داروسازی.
شیمیدان
شیمیدان کسی است که بر دانش شیمی اشراف دارد و یا روی آن مطالعه
میکند.شیمیدانها معمولا بر روی ترکیب مواد و خواص آنها کار میکنند.
تاریخ
نخستین فرآیند شیمیایی که بشر آن را آموخت ، سوختن است. آتش میتوانست همه مواد
را از نظر ماهیت تغییر دهد.کشف آهن و مس زندگی انسانها را تغییر داد و پس از
کشف طلا به عنوان یک فلز قیمتی ، بسیاری بر آن شدند تا راهی بیابند که مس را به
آن تبدیل کنند.تبدیل مس به طلا را کیمیا و کسانی که بر آن اهتمام میورزیدند را
کیمیاگر نامیدند. بدین ترتیب کیمیاگران ، نخستین شیمیدانها بودند.پس از
لاوازیه ، دانش شیمی وارد دانشگاهها شد و از آن پس به یک مطالعه تجربی دنبال
میشد و اندازهگیریها و ارزیابیهای کیفی و کمی آن به ثبت رسید.
آموزش
آموزش در شیمی تقربیا در همه کشورهای دنیا در دوران مدرسه آغاز میشود؛ اما
آموزش تخصصی آن در دانشگاه آغاز میشود.برای شیمیدانها ،کاردانی ، کارشناسی ،
کارشناسی ارشد ، دکتری و پسادکتری در همه جهان قابل پیگیری است.
جایزهها
جایزه نوبل مهمترین و معتبرترین جایزه در شیمی به شمار میرود. نشان پریسلی ،
جایزه ولف ، جایزه عبدالسلام و جایزه پاولینگ از مهمترین جوایزی هستند که به
شیمیدانها اعطا میشود.
شیمیدانان معروف تاریخ
دمیتری مندلیف،سوانت آرنیوس ،آمادئو آووگادرو ،ویلهلم اسوالد،هرمن اشتودینگر
،هانس کریستین اورستد ،یونس یاکوب برزلیوس ،هانری بکرل،ادوارد بوخنر ،نیلز بور
،رابرت بویل ،سرگی میخائیلوویچ پروکودین گورسکی ،جوزف پریستلی ،لینوس پاولینگ
،جابر بن حیان ،جان دالتون ،پیتر دبای،هامفری دیوی ،ارنست رادرفورد ،محمد
زکریای رازی ،کارل زیگلر ،گلن سیبورگ
تاریخ شیمی
تاریخ شیمی به سلسله اتفاقاتی اطلاق میشود که از زمان باستان تاکنون برای دانش
شیمی اتفاق افتادهاست. تا ۱۰۰۰ سال پیش از میلاد، تمدنهای باستان از
ابزارهایی استفاده میکردند که سرانجام اساس تنوع شاخههای شیمی شدند. برای
نمونه استخراج فلزها از سنگ معدن، سفالگری با استفاده از لعاب،تخمیر آبجو و
شراب، تهیهٔ رنگدانه برای لوازم آرایشی و نقاشی، استخراج مواد شیمیایی از
گیاهان برای دارو و عطر، تهیهٔ پنیر، ریسندگی، دباغی کردن چرم، تهیهٔ صابون از
چربی، ساخت شیشه و ساخت آلیاژهایی مانند برنج.
در گذشته تلاش برای بیان طبیعت مواد و چگونگی دگرگونی آنها ناموفق بود. دانش
پیشرفتهتر کیمیاگری نیز در این مورد ناتوان بود. به هرحال دانش کیمیا به کمک
انجام تحقیقات اولیه و ثبت نتیجهها، پایهگذار شیمی مدرن بود. تغییر نگرش در
شناخت مواد، زمانی شروع شد که رابرت بویل در سال ۱۶۶۱ در کتاب شیمیدان شکاک
میان شیمی و کیمیا تفاوت قائل شد. پس از آن شیمی با تلاشهای آنتوان لاووازیه و
ارائه قانون پایستگی جرم، به یک دانش تکاملیافته تبدیل شد. دغدغهٔ هر دو دانش
کیمیا و شیمی شناخت طبیعت مواد و چگونگی دگرگونی آنها بود، اما تنها شیمی از
شیوههای علمی قوی بهرهمند شد. با کوششهای ویژهٔ جوسایا ویلارد گیبز تاریخ
شیمی با ترمودینامیک رابطهٔ عمیقی پیدا کرد.
تاریخ شیمی از آغاز تاکنون با صنعت رابطهای مستقیم داشتهاست. در ابتدای دوران
مدرن در اروپا، شیمی از ترکیب دانستههای باستان با فعالیتهای دانشمندان
مسلمان در قرون وسطی توسعه یافت. سپس شیمی در کنار فیزیک توانست ماهیت درونی
مواد را شرح دهد. امروزه شیمی دانشی بسیار پیچیدهاست که بخشهای زیادی با
اهداف متنوع در زمینههای مختلف فناوری دارد.
دوران باستان (۴۰۰۰–۳۰۰ پ. م)
مسلماً نخستین واکنش شیمیایی که بشر توانست آن را کنترل و مهار کند، سوختن و
آتش بود. آتش برای مردم باستان، یک نیروی عرفانی بود که میتوانست یک ماده را
به یک مادهٔ دیگر تبدیل کند در حالی که نور و گرما نیز میبخشد. آتش بر بسیاری
از جوامع تأثیر گذاشت. به طوری که فعالیتهای روزمرهای مانند آشپزی و تهیه نور
و گرما تا فناوریهایی مانند سفالگری، تهیهٔ آجر و ذوب فلزها همگی وابسته به
آتش بودند. آتش سبب کشف شیشه و نحوهٔ پالایش فلزها شد و همین امر پایهگذار
دانش متالوژی یا شناخت مواد شد. در اوایل نیاز زیادی به دانستن شیوههای پالایش
فلزها بود به ویژه در مصر باستان (۲۶۰۰ پ. م) که طلا فلزی گرانبها به شمار
میآمد. کشف آلیاژها باعث شروع عصر برنز شد. نخستین شواهدی که نشان میدهد
انسانهای باستان در زمینهٔ دانش متالوژی فعالیت داشتند، مربوط به هزارههای
پنجم و ششم پیش از میلاد است. پس از آن دانش متالوژی برای یافتن چگونگی ساخت
سلاحهای جنگی برتر به کار گرفتهشد.
مصر باستان
مصریان باستان در زمان پیش از پادشاهی قدیمی توانستند نوعی سفال براق بسازند که
به سفال مصری معروف است. در آن زمان این صنعت گرانبها تلقی میشد چراکه این
سفالها از خاک رس تهیه نمیشدند و از سیلیس و مقادیر کمی آهک و جوش شیرین به
دست میآمدند. مصریان باستان در زمینهٔ متالوژی نیز توانا بودند و نوشتههایی
به خط هیروگلیف مصری مربوط به ۲۶۰۰ سال پیش از میلاد موجود است که طلا را توصیف
میکنند. کیمیا در میان مصریان باستان نیز رواج داشت. کیمیای مصری را بیشتر از
طریق نوشتههای فیلسوفان یونانی میتوان شناخت. دیوکلتیان، امپراطور روم هنگام
حمله به مصر دستور سوزاندن اسنادی که مربوط به کیمیا باشد را داد و به همین
دلیل نوشتههای مصری کمی دربارهٔ کیمیا باقی ماندهاند که مهمترین آنها
پاپیروس استکهلم و پاپیروس لیدن هستند. مصریان عقیده داشتند که علم کیمیا توسط
تحوت، خدای دانش و خرد پدید آمدهاست.
ایران باستان
سفالینههای خاکستری با لعاب سیاه در ۲۰۰۰ سال پیش از میلاد در تپه حصار و تپه
سیلک به وجود آمدند. این سفالها نخستین نوع سفالهای لعابداری هستند که
شناختهشدهاند. ایرانیان باستان برای خودآرایی از موادی مانند سرخاب، وسمه و
سرمه استفاده میکردند که این مواد را از چربی حیوانات یا خاکستر به دست
میآوردند و به آنها رنگدانههای طبیعی میافزودند. در آن دوران فیروزه به خاطر
رنگ زیبایش مورد توجه بود و ایران تنها کشوری بود که این سنگ گرانبها را
استخراج میکرد.
یونان باستان
فیلسوفان تلاش میکردند تا بدانند چرا مواد مختلف خاصیتهای متفاوت (رنگ، بو و
غلظت) و حالتهای متفاوت (جامد، مایع و گاز) دارند و با شیوههای متفاوت با
یکدیگر واکنش میدهند. در این زمان فیلسوفان یونانی نخستین نظریهها را دربارهٔ
شیمی و طبیعت ارائه کردند که تاحدودی این نظریهها متأثر از فرهنگ و تمدنهای
زمان خود بود. برای مثال، تالس تصور میکرد آب عنصر اصلی سازندهٔ جهان است.
دویست سال پس از او ارسطو از «عناصر چهارگانه» سخن گفت و اعتقاد داشت که جهان
از چهار عنصر آب، هوا، خاک و آتش ساختهشدهاست.
ارائهٔ نظریهٔ اتمی به دوران یونان باستان بازمیگردد. نظریهٔ اتمی مربوط به
۴۴۰ سال پیش از میلاد است. لوکرتیوس (۵۰ پ. م) در کتابی به نام «طبیعت چیزها»
(به یونانی: De Rerum Natura) به اندیشههای دموکریت و لئوکیپوس اشاره میکند.
دموکریت ادعا میکرد که همهٔ مواد از ذرههای تجزیهناپذیری به نام اتم تشکیل
شدهاند.